شاعر جناب اقای هوشنگ افتخاری
به پاس همت و خدمات دکتر جرجانی:
شهری از مهر و صفا، سبز و چراغان شده
هر نفس با قدم او، دل شادان شده
جادهای ساخت که بر قلب زمان میتابد
پارکی، چون بهشتی به جهان میتابد
نام او قصهی ایمان و عمل میگوید
دست او لطف خداوند اَزل میجوید
هرچه داریم از این مهر، جرجانی است
این شکوه از قدم او، ایرانی است
برجها سر به فلک، جلوهی نور امید
آسمان زیر قدمهای هنر شد سپید
“برج جهاننما” چون آینهای در خور
“دروازهی قرآن” گشته طلاییمنظر
شهر را ساخت به دستان توانا و دل
هر کجا سبزه شکوفید، ز او شد حاصل
همتش جوهر آبادگری شد در شهر
روح این شهر ز او ساختگری شد در شهر
همچو باران که به هر باغ طراوت بخشد
همچو خورشید که بر خاک درخشش بخشد
کار او عشق خدا بود و برای مردم
ریشه از خاک وطن داشت و هوای مردم
نام او ثبت شود در دل این شهر به مهر
جاودان ماند و نکو نزد خداوند سپهر
هرچه داریم از این مهر، جرجانی است
این شکوه از قدم او، ایرانی است
سخنی دارم و دل گرم به آن اندیشه است
شعلهای در دل شهرم ز فروغش بیشه است
قصه از مردی روشندل و پاکاندیش است
کار او مهر خداوند به دلها ریش است
او که با همت خود جادهی امید گشود
شهر را بار دگر، رونق دیرینه فزود
جرجانی است، جرجانی است، جرجانی
پارک شهرم ز صفای عملش زیبا شد
رود و گلزار ز جانبازی او پیدا شد
کار او لطف خدا بود که به ما ارزانی است
نام او سبز بماند که بلند ایرانی است
در دل هر ره و جوی، همت او نقش زده
شهر ما را به نسیم عملش عشق زده
جرجانی است، جرجانی است، جرجانی
هرکجا هست، در آن شور بهاران جاری است
هر قدم مهر خدا در ره او دلداری است
عشق در جوهرهی نام بزرگش پیداست
نور امید به همتزدهی او برپاست
او که در سایهی توفیق خدا ره میپوید
همچو سرو است که تا دشت و دمن میرویَد
جرجانی است، جرجانی است، جرجانی
گر بپرسی ز خرد، چشمهی تدبیر کجاست؟
هر جوابی که دهد، نام بلندش پیداست
ریشه از خاک وطن دارد و بذر ایمان
شهر ما شاد ز الطاف دل او، هر میدان
او که از خویش گذر کرد و به مردم پیوست
هر قدم، قصهی خوبی ز دلش برجاست
جرجانی است، جرجانی است، جرجانی
نام او لطف خدا، جان جهان، ایرانی